نويسندگان: ترين سيورتسن (1)
الي اسکوگربو (2)



 

کشورهاي اسکانديناوي، بلژيک و هلند در اروپاي غربي به عنوان بازارهاي کوچک فراپخش راديو تلويزيوني متمايز شده اند و اين حقيقت که زبان هاي ملي آنها، به غير از زبان فرانسه در بلژيک، فقط در نواحي بسيار محدودي از جهان رواج دارد، خود از وجوه همين تمايز است. اين ويژگي ها براي تکامل فراپخش راديو تلويزيوني اهميت بسيار داشته است. گو اين که ماهيت دقيق تأثير آنها به راحتي قابل تشخيص نيست. از اين سو، کشورهاي کوچک از لحاظ فراپخش راديو تلويزيوني مشخصاً در محروميت و فقر به سر مي برند؛ بازارهاي داخلي آنها محدودتر از آن است که يک صنعت شنيداري و ديداري مستقل را سرپا نگاه دارد و در برابر نفوذ و سلطه همسايگان بزرگ تر خود هم بي دفاع اند. از سوي ديگر کشورهاي کوچک اروپاي غربي صاحب برتري متمايزي اند که در استاندارهاي نسبتاً بالاي زندگي و توزيع معقول درآمد نمايان است. نروژ، سوئد، دانمارک، فنلاند، بلژيک و هلند همگي از مجاورت با بازارهاي بزرگ بهره مند شده اند، و در عين حال ويژگي هاي فرهنگي خود را با موانع زباني حفظ کرده اند.
تلويزيون در اين کشورها، همانند بعضي جاهاي ديگر، محصول نيروهاي اجتماعي و جغرافيايي خاص در هر يک از اين ملت و دولت ها بود. از ديدگاه تاريخي، دو عامل، به ويژه در زمينه تفاوت هاي ملي در فراپخش راديو تلويزيوني حائز اهميت بوده است.
نخستين عامل وسعت جغرافيايي است. با آن که تمامي اين کشورها کم جمعيت اند، ولي از لحاظ وسعت خاک تفاوت هاي بسيار زيادي با يکديگر دارند، و اين عامل، از نظر هزينه و سهولت دسترسي به فراپخش، عاملي حياتي محسوب مي شود.
اين حقيقت که هلند و بلژيک کشورهايي کوچک، و همواره داراي جمعيت هاي متراکم اند، نشان دهنده اين است که جمعيت هاي، به ترتيب، شانزده و ده ميليون نفري اين دو کشور را با سرانه اي پايين مي توان در پوشش امواج قرار داد. اما برعکس، تکوين فراپخش در نروژ، فنلاند و سوئد به واسطه وسعت به مراتب بيشتر، جمعيت کمتر (به ترتيب، چهار، پنج و نه ميليون) و موقعيت و عوارض طبيعي بسيار پيچيده تر، با موانعي روبروست. دانمارک، با جمعيت متراکم و زمين کمتر، ازين لحاظ به هلند و بلژيک نزديک تر است. در عين حال، با توجه به جمعيت کم اين کشور (پنج ميليون) فراپخش راديو تلويزيوني در دانمارک الگويي بيشتر شبيه اسکانديناوي نشان مي دهد تا الگوي فراپخش بلژيک و هلند و لوکزامبورگ.
دومين عامل توجيهي در اين امر- عاملي که مسئول تفاوت هاي عمده در توسعه تلويزيون است- ميزان يکپارچگي سياسي و فرهنگي در هر يک از اين کشورهاست. به جز اندک استثناهاي عمده، کشورهاي اسکانديناوي شکاف هاي فرهنگي و سياسي عمده و چنداني را نشان نمي دهند، و تا دهه 1980 در حفظ وحدت ساختارهاي فراپخش خود مسئله چنداني نداشتند. برعکس آنها، تاريخ فراپخش در هلند و بلژيک بازتابي از شکاف هاي مابين اين جوامع و جدايي فرهنگي و سياسي حاصل از آن شکاف هاست. در بلژيک جدايي بين « فلاندر » هلندي زبان و والونياي فرانسوي زبان، بر پيچيدگي مسئله دوپارگي افزوده، و تلاش هاي مکرر در حمايت از فراپخش راديو تلويزيوني به عنوان نيروي وحدت ساز، با شکست مواجه شده است.
ناآرامي هاي دهه هاي 1980 و 1990 تأثيري عمده بر توسعه تلويزيون در کشورهاي کوچک اروپا داشت. همزمان با آغاز محسوس شدن روند انبوه خصوص سازي و مقررات زدايي، نگراني بر سر عامليت فراپخش در داخل کشورها به تدريج جاي خود را به مناظراتي در مورد امکان مراعات هر گونه مقررات فراپخش ملي ( سراسري ) داده است.
يک نيروي ويرانگر در اين ميان، ورود امپراتوري هاي رسانه اي- تايم وارنر (3) برتلسمان (4) و ديزني (5)- است که توجه خود را به طور فزاينده اي متوجه بازارهاي کمتر توسعه يافته در اروپا کرده اند. نيروي ويرانگر ديگر، اتحاديه اروپا است که مي خواهد بازار شنيداري و ديداري بيافريند که بتواند با امريکا و ژاپن رقابت کند. اتحاديه اروپا با برقراري استاندارهاي مشترک و براي عاملان بزرگ، تأثيري قاطع بر مقررات رسانه هاي تمامي کشورها- چه عضو و چه غيرعضو- مي گذارد.
در نتيجه اين تحولات، ساختارهاي فراپخش در شش کشور دستخوش تغييراتي شده است. با اين همه، در اروپاي غربي- نروژ، سوئد، دانمارک و بلژيک کشورهايي بودند که طولاني ترين و نيرومندترين مقاومت را در برابر فراپخش تجاري از خود نشان دادند. اين کشورها تا دهه 1980 اصلاً تبليغات تلويزيوني نداشتند، و هنوز هم بعضي از سرويس هاي بدون تبليغ را حفظ کرده اند. در دهه 1990 تلويزيون هاي ان. آر. ک. (6) نروژ، اس. تي. وي (7) سوئد، دي. آر (8) دانمارک، واي. ال. ئي (9) فنلاند، و بي. آر. تي. ان (10) بلژيک/ هلند به نسل نادر تلويزيون هايي تعلق داشتند که در گروه کوچک خود، همپايان اندک شمار ديگري مثل بي. بي. سي بريتانيا و ان. اچ. کِي ژاپن را مي توانستند بيابند.

تلويزيون در عصر انحصار

تفاوت هاي جغرافيايي و مکاني بين اين کشورها در اين حقيقت بازتاب يافته که سرويس هاي تلويزيوني مربوط به آنها در زمان هاي متفاوتي به عرصه ظهور رسيده است. سرويس هاي تلويزيوني در هلند به سال 1951 و در بلژيک به سال 1953 برقرار شد که ديرتر از همسايگان بزرگ اروپايي آنها، ولي زودتر از اکثر کشورهاي اسکانديناوي بود که جمعيت هاي پراکنده تري دارند. تلويزيون در دانمارک رسماً به سال 1954، در سوئد و فنلاند به سال 1956، و در نروژ ديرتر از همه، به سال 1960 افتتاح شد.
در تمامي اين شش کشور مسئله تلويزيون به عنوان پيامد فشار محافل صنعتي علاقه مند به گشودن بازارهاي جديد در زمره ي امور جاري قرار گرفت. سياستمداران چندان تمايلي به اين امر نشان نمي دادند و محافل فرهنگي و سياسي نيز از ترس افزايش نفوذ امريکا، از تحقق آن اکراه داشتند. به هر حال، در دراز مدت، حتي از ديدگاه بدبينان هم مسلم بود که هيچ کشور ليبرال کثرت گرايي نمي تواند از پذيرش تلويزيون امتناع کند.
سازمان هاي راديويي موجود، بعد از طي دوره هاي ترديد در ابتداي امر، همگي اين ديدگاه را پذيرفتند که تلويزيون بايد وارد ميدان شود؛ و از اين رو سرويس هاي جديد در چارچوب مقرراتي که از دوران بين دو جنگ وضع شده بود، برقرار گرديدند. اما اين چارچوب ها در هر کشور تا اندازه اي متفاوت بود.
در هلند فراپخش بازتاب ساختاري رُکني بود که از سال هاي دهه 1920 بر جامعه استيلا داشت. اين سيستمي بود که نه تنها احزاب سياسي، بلکه اتحاديه هاي کارگري، باشگاه هاي اجتماعي و ورزشي، و سازمان هاي حرفه اي هم بر سر عضويت در يک رکن واحد ديني و عقيدتي آن ( سيستم ) با يکديگر اختلاف عقيده داشتند. چهار رکن اصلي- کاتوليک ها، پروتستان ها، سوسيال دمکرات ها، و ليبرال ها- همه داراي انجمن هاي راديويي خود بودند و درصدي از بازده کل را در اختيار داشتند، و بر همين مبنا از دسترسي به تلويزيون نيز برخوردار شدند. عجيب نيست که انجمن هاي فراپخش ک. آر. اُ (11) ( کاتوليک )، ان. سي. آر. وي (12) ( پروتستان ) وي. پي. آر. اُ (13) ( پروتستان و ليبرال )، دي. اي. آر. اي (14) ( سوسياليست )، و اي. وي. آر. اُ (15) ( ليبرال )، در واقع سخنگوي بخش هاي مربوط به خود قلمداد مي شدند. پيوندهاي نيرومندي نيز بين « هيلورسوم » (16) و دن هاگ (17) يعني بين انجمن هاي فراپخش و اجزاب سياسي مربوط به آنها وجود داشت.
بقيه تاريخ فراپخش کشور هلند، در واقع فروپاشي اين سيستم است. از اوايل دهه 1960، نهادهاي سياسي و فرهنگي، از جمله نهاد فراپخش راديو تلويزيوني، تحت فشار آن گروه هاي اجتماعي قرار گرفتند که از پيروان ارکان اصلي ظهور کرده بودند. در زمينه فراپخش فشارهاي اضافي ديگري هم از جانب گروه هاي ذي نفع در امور تجاري وارد مي آمد که خواهان دسترسي به اين نهاد بودند. اين گروه ها تا اندازه اي در قالب ايستگاه هاي پخش غيرمجاز که خواهان آزادي امواج بودند، با يکديگر متحد شده بودند، البته ساختار رکني از ميان نرفت، بلکه خط مشي اصلاحات تدريجي پيش گرفته شد. در سال 1967 درهاي تلويزيون به سوي صاحبان آگهي گشوده شد و تازه واردان به درون سيستم راه يافتند. نتيجه، که اصلاً غيرمنتظره هم نبود، گرايش به جانب سرگرمي و تشابه بيشتر بين برنامه هاي توليد شده از سوي انجمن هاي مختلف بود. علي رغم اين تغييرات، تازه واردان از جنگ بر سر دسترسي به بيننده بيشتر فاتح بيرون آمدند. در عرض يک سال، شبکه تي. آر. اُ. اي (18)- که ابتدا از يک سکوي نفتي در درياي شمال برنامه پخش مي کرد- به بزرگ ترين انجمن فراپخش کشور مبدل شد.
بعداً، همين شبکه ناچار شد اين موقعيت را به ورونيکا (19) واگذار کند، که قبلاً يک ايستگاه راديويي غيرمجاز بود.
در هلند نيز مانند جاهاي ديگر، پيدايي احساسات ليبرالي، در تقابل با جنبش محافل مذهبي و دست راستي قرار گرفت. يک انجمن فراپخش حافظ منافع پروتستان هاي انجيلي در اواخر دهه 1960 امکان دسترسي به امواج تلويزيوني را کسب کرد. فروپاشي آن ارکان مورد بحث در استقرار يک سرويس فراپخش ملي ان. اُ. اس (20) بازتاب يافت، که تسهيلات تکنيکي و نيز خبر، ورزش، و ساير برنامه هاي مورد توجه عموم براي انتقاع کليه شهروندان را فراهم مي کرد.
بلژيک نيز هم چون هلند، داراي تاريخ چندپارگي بين اردوهاي ليبرال، کاتوليک، و سوسياليست است، که هر يک حزب سياسي و سازمان راديويي خود را داشت. در عين حال، با آن که ساختار فراپخش در هلند هم چنان با رکني بودن مشخص مي شد، اما در بلژيک تلاش هايي در جهت يکپارچه سازي بخش هاي مختلف در يک نهاد يگانه صورت گرفته بود. از سال 1945 در اين کشور، يک انحصار مطلق در زمينه فراپخش وجود داشت که در سال 1953 در مورد تلويزيون (ان. آر. آي/ آي. ان. آر) (21) هم اعمال شد. با اين همه سياست يکپارچه سازي ناموفق از کار درآمد، زيرا جدايي زباني و منطقه اي بين والونياي فرانسوي زبان و فلاندر هلندي زبان بيش از پيش سياسي شد. تنها پس از هفت سال و به سال 1960، نخستين گام ها در جهت استقرار سرويس هاي جداگانه فراپخش براي اين دو منطقه- هر چند در محدوده يک انحصار ملي- برداشته شد. همزمان با به راه افتادن فرآيند فدرالي کردن، سياست فراپخش در حيطه مسئوليت دو دولت منطقه اي قرار گرفت، تا اواخر دهه 1970 دو نهاد بي. آر. تي (22) (بعداً بي. آر. تي. ان (23)) در فلاندر و آر. تي. بي. اف (24) در والونيا، کاملاً خودمختار شدند.
برخلاف ساير کشورهاي اروپايي، که تقاضا براي بازنمود چهره منطقه تنها يکي از بسيار شکايات مطرح در دهه هاي 1960 و 1970 بود، در بلژيک اين تقاضا به صورت محوري مرکزي درآمد که تمامي مسائل ديگر در اطراف آن دور مي زدند. صاحب نظران و منتقدان بر اين حقيقت تأکيد دارند که تقسيم و جداسازي سرويس هاي فراپخش در سال 1960 نخستين نشانه اين امر بود که يکپارچگي بلژيکي ها در يک فرهنگ ملي واحد تحقق پذير نيست، و محتمل به نظر مي رسد که اين جدايي فرآيند فدرالي کردن را که دو دهه بعد (1989- 1988) تکميل شد، تقويت کرده باشد.
با اين همه جدايي سرويس تلويزيوني نشان داد که فرهنگ، از پيش در امتداد خطوط منطقه اي دستخوش دودستگي بوده است، يعني مردم يک منطقه اصلاً شايد برنامه هاي منطقه ديگر را تماشا نمي کردند و ترجيح مي دادند به جاي آن، برنامه هاي همسايگان منطقه خود را تماشا کنند. سرويس هايي از اين دست بسيار فراوان بود؛ بلژيکي ها از طريق سيستم هاي کابلي مي توانستند از انبوه سرويس هاي کشورهاي ديگر بهره ببرند و اين همان سرويس هايي بود که بعدها تأثيري تعيين کننده بر تحولات فراپخش ملي گذاشت.
تحولات تلويزيون در دانمارک، سوئد و نروژ ويژگي هاي مشترک بسيار داشت. در هر سه کشور، تلويزيون در محدوده انحصارات سرويس عمومي موجود تحقق يافت که تأمين مالي آنها تماماً از طريق حق امتياز (حق پروانه پخش) صورت مي گرفت. سازمان واقعي اين انحصارات در جاهاي مختلف متفاوت بود. سازمان هاي فراپخش در هر دو کشور دانمارک و نروژ (به ترتيب دي. آر و ان. آر. کا) متعلق به دولت بود، اما نظارت سياسي در دانمارک، که شوراي راديوي حاصل از انتصاب سياسي، مسئوليت کلي برنامه گزيني را بر عهده داشت، به مراتب مستقيم تر بود. در سوئد، فراپخش راديو تلويزيوني در بستر ساختار مالکيت کلاً متفاوتي قرار داشت. بنگاه فراپخش سوئد ( اس. آر (25)) از ابتدا به عنوان شرکتي محدود با مالکيت مطبوعات ( بيست درصد )، جنبش هاي مردمي ( شصت درصد ) و بخش خصوصي ( بيست درصد ) تأسيس يافته بود و با امتياز ( پروانه ) دولتي کار مي کرد. در تلويزيون سوئد نيز، هم چون نروژ و دانمارک، پخش آگهي مجاز نبود. از جانب محافل تجاري فشارهايي براي کسب اجازه تبليغات تلويزيوني اعمال مي شد، اما اتحاد محافل مطبوعاتي- که در فکر حمايت از درآمدهاي تبليغاتي خود بودند- و محافل فرهنگي- اين سرويس ها را هم چنان غيرتجاري نگاه داشتند.
ايدئولوژي غيرتجاري در خصيصه نيرومند روشنگري که از آغاز شاخص برنامه هاي تلويزيوني بود، بيش از پيش نمودار شد. هدف اصلي فراپخش، آموزش مردم و ارتقاي آگاهي فرهنگي بود. اما برنامه سازي در خط ايدئولوژي سوسيال دمکراتيک که در اسکانديناوي آن زمان بسيار رايج بود، در چشم انداز کلي نه نخبه گرا، که تا حدودي مساوات طلب بود. با اين همه، وجود منابع به شدت محدود مي توانست بدين معنا باشد که برنامه هاي وارداتي به مقادير معتنابه قابل قبولي خواهد بود، سريال هاي درام مثل سريال انگليسي داستان فورسايت (26) و سريال هاي امريکايي برنامه لوسي (27) و دود اسلحه (28)- در اين جا نيز مثل هر جاي ديگر- تماشاگران بسياري را- به خود جلب کردند. بسياري از قالب هاي داخلي برنامه هاي سرگرم کننده تلويزيوني وامدار تلويزيون هاي بريتانيا و امريکا بود، ولي در کار اقتباس برنامه هاي مسابقه و سرگرمي، بيشتر آن زرق و برق هاي امريکايي جاي خود را به حال و هوايي جوي داده بود و ارزش جوايز هم در حد متواضعانه اي قرار داشت. توليدات اسکانديناويايي در نتيجه تأسيس شبکه نورودويژن (29) به سال 1959 که به منظور تقويت محصولات مشترک کشورهاي شمال و سازماندهي تبادل برنامه بين کشورهاي منطقه به وجود آمده بود، رواج بسيار داشت.
توسعه و تحولات تلويزيون در فنلاند نشان دهنده برخي از ويژگي هاي بي نظير، هم در معناي اسکانديناوي و هم به مفهوم اروپايي آن است، چرا که از همان آغاز پيدايي تلويزيون در اين کشور، عوامل تجاري همواره حضور داشته است. سازمان تلويزيون عمومي واي. ال. ئي هرگز انحصار قانوني نداشت، و تلويزيون از ابتدا، در سال 1956 به عنوان يک سرويس خصوصي با سرمايه گذاري بخش خصوصي (تجاري) شروع به کار کرد. گذشته از اين، وقتي تلويزيون عمومي به دنبال ترديدهاي اوليه عزم خود را در ورود به عصر تلويزيون جزم کرد، يک سرويس تلويزيوني که تأمين مالي آن از طريق حق امتياز ( پروانه ) تحقق يافته بود، در همراهي با يک شرکت تجاري ديگر، يعني شرکت ام. تي. وي شروع به کار کرد. مالکيت ام. تي. وي را کنسرسيومي از آگهي دهندگان، بنگاه هاي تبليغاتي و شرکت هاي فيلمسازي تشکيل مي دهند و شرکت مجاز است که زمان پخش را از واي. ال. ئي اجاره کند، بدين ترتيب، پنجره هاي تبليغات به روي شبکه غيرتجاري باز شد.
در سال 1964 انحصار، در عمل (و نه به طور رسمي)، ديگر بار برقرار شد و اين هنگامي بود که سازمان فراپخش عمومي (در حالي که عنصر تجاري اش دست نخورده باقي مانده بود) امتياز رقيب خود را در بخش خصوصي خريد و آن را به عنوان مبناي تأسيس کانال دوم آن شبکه به کار برد. بدين ترتيب، تزريق درآمدهاي تبليغاتي در آن مراحل آغازين، کاستي جمعيت در فنلاند را جبران کرد و نشان داد که اين کشور نخستين کشور اسکانديناوي است که توان برخورداري از وجود دو کانال سرويس عمومي را داراست. کانال سوم، که تماماً از طريق تبليغات تأمين مالي مي شد، به عنوان سازماني با سرمايه و مديريت دو گانه واي. ال. ئي و شريک تجاري اش (ام. تي. وي) در اوايل دهه 1980 شروع به کار کرد.
با آن که سرويس هاي تلويزيوني در دانمارک، سوئد، و نروژ در دهه هاي 1960 و 1970 بدون آگهي باقي ماندند، ولي فشار محافل تجاري از همان زمان هم حس مي شد، در سوئد دهه 1960 صاحبان آگهي به نفع تأسيس کانال خصوصي تجاري- براساس الگوي سيستم آي. تي. وي در بريتانيا- وارد عمل شدند و اعمال نفوذ سياسي به راه انداختند، ولي دولت سوسيال دمکرات، هم چنان محکم در برابر انديشه تجاري سازي ايستاد و با آن مخالفت کرد. دولت به هر حال، اين استدلال را پذيرفت که رقابت تا حدودي لازم است.
و در سال 1969 کانال دومي با قيد آشکار جدا بودن از کانال اول، در محدوده سازمان فراپخش عمومي تأسيس شد.
در دانمارک و نروژ هم دولت ها همچنان مخالف شديد تبليغات تلويزيوني باقي ماندند. در اين کشورها، که اتفاقاً کمترين جمعيت ها را داشتند، فقدان سرمايه و مقاومت سياسي عملاً به معناي ادامه حيات سيستم هاي يک کانالي تا سال هاي دهه 1980 بود.

دهه 1980: دوران جديد

سيستم هاي تلويزيوني اسکانديناوي، هلند و بلژيک، هر يک به ميزاني متفاوت براي تأمين نيازهاي دهه هاي 1960 و 1970 تغيير يافته بود. با اين حال، ساختارهاي انحصاري آنها هم چنان به جاي خود باقي ماند؛ در سال 1980 در شش کشور مورد بحث هيچ گونه سرويس تماماً خصوصي از نوع انگليسي يا امريکايي وجود نداشت. در چهار کشور کانال هاي ملي هم چنان بدون تبليغات بودند و در دو کشور ديگر- فنلاند و هلند- که پخش آگهي تلويزيوني رواج داشت، تبليغات فقط منبع مکمل درآمد براي عاملان فراپخش عمومي محسوب مي شد. در تمامي شش کشور، حق امتياز ( پروانه ) منبع اصلي تأمين مالي بود و مقاومتي گسترده در برابر تجاري گرايي و خصوصي کردن تلويزيون ابراز مي شد.
به هر حال، دهه 1980 به صورت دهه دگرگوني جلوه گر شد، که اين امر عمدتاً به تحولات مربوط به توزيع فناوري مربوط مي شد. در طول دهه هاي 1960 و 1970 براي بهينه سازي دريافت برنامه ها، به ويژه در هلند و بلژيک شبکه هاي کابلي تأسيس شد.
توسعه شبکه هاي کابلي از اواسط دهه 1960 به اين سو، امکان دريافت برنامه از کشورهاي همجوار را فراهم ساخت، که اين امر در بلژيک به عنوان مثال به معناي دريافت برنامه هاي تلويزيون تجاري لوکزامبورگ بود. در هلند تا سال 1980، هفتاد درصد خانوارها مجهز به امکانات دريافت برنامه هاي تلويزيون کابلي بودند، و در بلژيک اين نسبت به نود درصد مي رسيد.
در سوئد، فنلاند و نروژ شبکه هاي کابلي گسترش کمتري داشتند، در هر يک از اين کشورها تا سال 1980 کمتر از يک چهارم خانوارها به شبکه کابلي متصل بودند. اما در اين کشورها، توسعه فراپخش ماهواره اي تأثيري عميق تر از شبکه کابلي بر جاي گذاشت.
فناوري ماهواره در دهه هاي 1960 و 1970 به صورت امکاني براي انتقال برنامه هاي راديو تلويزيوني در مناطقي پهناور مطرح بود، ولي اين فناوري هم مثل فراپخش کابلي، در محدوده نظارت دولت هاي ملي باقي ماند. دولت هاي اسکانديناويايي که ظهور تلويزيون برون مرزي را پيش بيني مي کردند، با هدف تبادل سرويس هاي تلويزيوني در همه کشورهاي اسکانديناوي، مذاکره در مورد همکاري هاي ماهواره اي در دهه 1970 را آغاز کردند. اين طرح ها در سايه تحولات ژرف تر اروپا قرار گرفت و تا دهه بعد تحقق نيافت. در سال 1982 مسئولان ارتباط دور اروپا بر آن شدند که ظرفيت هاي اضافي ماهواره هايي را که در اصل براي ارتباطات دور با ايستگاه هاي خواهان استقرار تلويزيون برون مرزي در نظر گرفته شده بودند، اجاره دهند. اين کار عملاً درها را به روي شرکت هاي خارج از انحصارات عمومي ( مردمي ) که مي خواستند وارد بازار فراپخش شوند، باز کرد.
تأثير اين تصميم، که مي رفت تا ساختار تلويزيون اروپا را دگرگون کند، نخستين بار در فنلاند و نروژ احساس شد. در فنلاند، هيچ قانوني در منع سرويس هاي مشابه فراپخش وجود نداشت، و شبکه هاي کابلي مي توانستند آزادانه به بازپخش کانال هاي ماهواره اي بپردازند. در نروژ، يک تصميم سياسي از سوي دولت محافظه کار در 1981، باب رقابت از جانب آسمان را باز کرد. نروژ تقريباً يک شبه از هيئت مقرراتي ترين کشور اروپا بيرون آمد و مبدل به آزمايشگاه رسانه ها در شکل تمام عيار آن، و ميدان آزمون تأثير فراملي تلويزيون ماهواره اي شد.

پي نوشت ها :

1- ترين سيورتسن(Trine Syvertsen) استاد ارشد دانشکده ارتباطات و رسانه هاي دانشگاه اُسلو ( نروژ ) است. خانم سيورتسن فارغ التحصيل دوره دکتراي مطالعات رسانه ها از دانشگاه لايِسسِتر در سال (1992) و عنوان رساله او « تلويزيون عمومي در آستانه دگرگوني: تحليل قياسي و تاريخي (بي. بي. سيو ان. آر. ک » بوده است. سيورتسن مقالات متعددي در زمينه تاريخ، ساختار و برنامه سازي در تلويزيون نگاشته است. و از اعضاي هيئت سردبيري نشريه مطالعات رسانه هاي نروژ است.
2- الي اسکوگربو(Eli Skogerbo) پژوهشگر ارشد دانشکده ارتباطات و رسانه هاي دانشگاه اُسلوست، که با کمک مالي شوراي پژوهش نروژ از طريق برنامه پژوهشي، مطالعات عالي اروپايي کردن ملت و دولت (ARENA) اداره مي شود. خانم اسکوگربو ضمناً استاد مهمان دانشکده مطالعات رسانه ها در دانشگاه برگن و فارغ التحصيل دکتراي علوم سياسي دانشگاه اُسلوست. عنوان رساله او « خصوصي کردن منافع عمومي: مصالحه و مخاصمه در سياست هاي رسانه اي نروژ 1939-1980 » (گزارش شماره 20، دانشکده رسانه ها و ارتباطات، دانشگاه اُسلو، 1996) است.
خانم اسوگربو مقالات متعددي در زمينه هاي سياست رسانه ها، رسانه ها و دموکراسي، توسعه و خط مشي ارتباطات دور به رشته تحرير درآورده است. او يکي از اعضاي هيئت سردبيري نشريه مطالعات رسانه هاي نروژ است.
3- Time Warner
4- Beretelsman
5- Disney
6-NRK
7- stv
8- DR
9- YLE
10- BRTN
11- KRO
12- NCRV
13- VPRO
14- VARA
15- AVRO
16- Hilversum
17- Den Haag
18-TROS
19- Veronica
20- NOS
21- NRI/INR
22- BRT
23-BRTN
24- RTBF
25- SR
26- Forsyte Saga
27- Lucy Show
28- Gunsmoke
29- Nordvision

منبع مقاله :
اسمیت، آنتونی؛ پاترسون، ریچارد (1389)، تلویزیون در جهان، ترجمه: مسعود اوحدی، تهران: سروش (انتشارات صدا و سیما)، چاپ دوم.